من

من گم شدم بین حس بودن و نبودن
بین حیات ومرگ بین گناه و معصومیت
من گم شدم در ظلمت شب بدون حضور تو
گفتی : به تنهایی من دست نزن من تنهاتر از آنم که تنها بمانم
اما میدانی من آخر تنهایم

تو

وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه زود دستمو بالا گرفتم گفتم :
یک بخش اما از وقتی تورو شناختم فهمیدم عشق 3 بخشه :
1. عطش دیدن تو 2. شوق با تو بودن 3. و اندوه بی تو بودن

پرستو

هر آنکه پرستو خواندمش سفر کرد و رفت، تو را پرستو نخواهم خواند.
تو مرغ عشقی هستی که در قفس قلب من گرفتار است
و تا زمانی که پیوندهای این قفس پا برجاست تو در آن خواهی ماند

کویر

در کویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم
می دانم که نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم
در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است
که هرگز درآن رکودی نیست می خواهم که مرا به حال خود وا مگذاری
و مرا همیشه با خود همراه سازی بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم
بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم